امیر مؤمنان على علیه السلام در مجموعة سخنانش،به قائم آل محمد و مهدى اهل بیت علیهمالسلام اشاراتى دارد، بلکه دربارة ظهور، ویژگیهاى اخلاقی، رفتارى و حتى شمایل او به صراحت سخن گفته است و جالبتر آن که امام علیه السلام در چند جملة کوتاه امّا بلیغ و شیوا، سیرة مرضیّة حجّت عصر علیه السلام عجلاللّه را به وضوح نمایانده است و قرآن را برنامه حیات مهدى علیه السلام عجلاللّه معرفى کرده است.
امروزه مسلمانان با بیش از یک میلیارد و نیم جمعیّت، مشکلات فراوان دارند چه، در ارتباط با هم و چه نسبت به دیگران. پژوهشگران در مسایل سیاسی، اجتماعی، اقتصادى و فرهنگى در تحلیلهاى خود میکوشند مشکل اصلى را پیدا کنند و به راه حل کلیدى راه جویند، لیکن مشاهده میکنیم که هر روز گامى عقبتراند و هر لحظه به گمرهى میافزایند. پس به طور کلّى طرح این سؤال بجاست که مشکل اصلى بشر امروزه چیست؟ بود و نبود قانون، کافى یا ناکافى بودن آن، عدم اجرا و یا بالأخره سوء اجراى آن؟!
بدون تردید محدودیّت دیدگاههاى قانونگذاران و وابستگیهاى فکری، مسلکی، گرایشهای
قومى و سود جوییهاى شخصى آنان در ضعف و نارسایى قوانین بشرى تأثیر چشمگیر دارد امّا آن، تمام علّت نیست زیرا در برخى موارد قوانین نسبتاً خوبى که نتیجة سالها و بلکه قرنها تجربه است، وجود دارد و شاید آن قوانین از بُعد علمى و نظرى داراى هیچ اشکالى نباشد لکن اشکال عمده در اجراى صحیح آنهاست.
مثلاً موادّ سیگانة حقوق بشر1، ذاتاً قوانین خوبى هستند و اگر صد در صد و به طور صحیح به اجرا در آید، در حوزه خود بسیارى از مشکلات را میگشاید پس انصاف آن است که بگوییم دو عامل اساسى در اختلالات جامعههاى انسانى و در بروز مشکلات و نارساییها، اثر مستقیم دارد:
یک: ضعف و نقص بسیارى از قوانین بشرى.
دو: عدم اجرا و یا صحیح به اجرا در نیامدن قوانین به طور کلّى.
در سیرة پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نوشتهاند: آن حضرت در سال نخست هجرت به مدینه، با یهود ساکن آن جا که مسلمان نشدند و بر آیین پیشین خود باقى ماندند قراردادى بست که به وثیقه هشت مادّهاى و قرارداد مسالمت با یهود معروف است.2 در این میثاق موادّى گنجانده شده که اگر یهود پایبند میبودند هیچ مشکلی، پیش نمیآمد. سوگمندانه آن قرار داد صلح آمیز در همان سال انعقاد و قبل از خشک شدن مرکّب آن توسّط یهود نقض شد و شأن نزول آیات جهاد و دفاع در سال دوّم هجری، فراهم گردید.
و همان شیطنت یهود آن روز است که امروز به شکل صهیونیسم، منشأ جنگ و خونریزى و تجاوز به حقوق انسانهاست، با این فرق که در عصر حاضر با عنوان ظاهر فریب دموکراسى و آزادی، به آن تجاوزات سرپوش گذاشته میشود.
خداوند در نکوهش دشمنان اسلام و در بیان وضعیّت مخالفان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم طى چند آیه، فرمود: �افغیر دین الله یبغون و له اسلم من فى السموات و الارض طوعاً و کرهاً و الیه یرجعون� (آلعمران،3/83) آیا آیینى جز دین خدا میجویند؟ در حالى که هر آن چه در آسمانها و زمیناند خواه ناخواه تسلیم اویند و به سوى او باز میگردند.
�و طائفة قد اهمّتهم انفسهم یظنّون باللّه غیر الحق ظنّ الجاهلیّة� (آلعمران،3/154) و عدهاى فقط خودشان را مهمّ میدانند و به خدا همانند گمانهاى جاهلیّت، گمان ناحق دارند.
�أفحکم الجاهلیّة یبغون و من احسن من اللّه حکماً لقوم یوقنون� (مائده،5/50) آیا حکم جاهلى میطلبند چه کسى بهتر از خداست، از جهت حکم، براى مردمى که یقین دارند.
شیخ طبرسى مینویسد: آنان مردمى بودند که اگر حکم و قانونی، شامل ناتوانان جامعه میشد آنان را براى رعایت و عمل به آن، الزام و وادار میکردند امّا در برابر تخلّفات توانمندان و اشراف، تعقیب و بازخواست، به عمل نمیآوردند.3
به نظر سید قطب، این آیه نصّ در تعریف ماهیّت جاهلیت است: حکم، حاکمیت و سلطة انسان بر انسان به عبارت دیگر بندگى انسان در برابر انسان و خروج از عبودیّت اللّه و نادیده گرفتن الوهیّت او و در مقابل آن، اعتراف به الوهیّت برخى انسانها، بلکه خضوع و بندگى مطلق در برابر جز خدا و جاهلیّت به این معنى یک پدیدة زمانى نیست که به یک برهه از زمان و یا به قطعهاى از زمین مخصوص باشد بلکه آن، وضعى فرهنگى و اجتماعى است و چنان وضعیّتى دیروز (قبل از اسلام) بوده، امروز و یا فردا هم ممکن است پیدا شود، چنانکه اگر مردم در هر زمان و مکان، شریعت خدا را حاکم کنند و بدون تبعیض آن را بپذیرند و بر آن گردن نهند و تسلیم باشند، بر دین اویند و از جاهلیّت رستهاند امّا اگر به قانونهاى صناعى بشرى پایبند باشند و در هر شکلى از أشکال، چنان اوضاعى را بپذیرند، در آن صورت در جاهلیّت زیست میکنند که بر آیین و دین خدا نیستند و آن کس که حکم خدا را نخواهد به طور طبیعى به حکم جاهلى تن داده و در جاهلیّت به سر میبرد و این، دو راههاى است که انسانها در تکاپوى زندگى به آن میرسند و آزادانه ناگزیر از انتخاب میباشند.
خداوند در ذیل آیه به صراحت فرمود: بهتر از حکم خدا چیست؟ یعنی: چه کسى میتواند بگوید که بهتر از خدا قانون تعیین میکند و یا از خدا مهربانتر است و به مصالح مردم آشناتر میباشد؟
آن که شریعت الهى را کنار گذاشته و جاهلیّت را مبناى زندگى خود قرار داده، دنبال خواهشهاى نفسانى خود و یا گروه وابسته به آنان است، او با میل نسلهاى بشرى زندگى میکند هرچند که ادّعاى اسلام داشته باشد. پس بدون مبالغه و گزافهگویی، انسان بر سر دو راهى است: اسلام یا جاهلیّت، ایمان یا کفر، حکم خدا یا حکم جز خدا. �و من لم یحکم بما انزل اللّه فاولئک هم الکافرون� الظالمون� الفاسقون� (مائده،5/44 ، 45 ، 47) هر که به آن چه خدا نازل کرده حکم نکرد، کافر� ستمگر� و بدکار است.4
خدا در قرآن کریم خطاب به همسران رسولاللّه و به همة بانوان مسلمان میگوید: �و قرن فى بیوتکنّ و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی� (احزاب،33/33) در خانههایتان قرار بگیرید و همانند جاهلیّت نخست با خود آرایى و نخوت بیرون نیایید.
مراد از جاهلیّت، وضع فرهنگى پیش از اسلام است.5 و به نظر برخى جاهلیّت پس از ظهور اسلام براى ابد رخت بر بسته است و به همین جهت صفت نخستین براى آن در آیه کریمه مربوط به تقدّم و تأخّر زمانى در ادوار گذشته است.6
امّا پژوهشگران ژرفنگر میگویند هرچند که با ظهور اسلام بساط جاهلیّت برچیده شد و فرهنگ قرآن و اسلام غالب گردید لیکن چنان نیست که جاهلیّت همانند پدیدههاى طبیعى در زمانى پدید آید و در زمانى دیگر عمرش به سر آید و خود به خود از میان برود بلکه آن، از مقولههاى فرهنگى است حتى پس از ظهور اسلام و مطرح شدن فرهنگ غنى قرآن، خطر رخنه کردن جاهلیّت به میان مسلمانان وجود دارد چنانکه امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود: �و انّى لأخشى علیکم ان تکونوا فى فترة�7 من بیم از آن دارم که شما دچار فترت جاهلى شوید.
بنابراین، در مقابل جاهلیّت اُولى که قبل از ظهور اسلام بوده، جاهلیّت دیگرى وجود دارد و محتمل است آن، وضعیّتى باشد که پس از ظهور اسلام و با وجود فرهنگ غنى قرآن، پیش آید و مسلمانان با داشتن دینى مبین و حق، به فرهنگى جز فرهنگ اسلام و قرآن خوى بگیرند و به وضع جاهلى دچار شوند چنانکه جهان قبل از ظهور حضرت مهدى به چنان وضعى مبتلا میشود و در کلام امیر مؤمنان على علیه السلام به صراحت آمده است و ما تحت عنوان �جاهلیّت اُولی� اشاره خواهیم کرد.
در آیة دیگر خدا از حمیّت جاهلى سخن گفته: �اذ جعل الذین کفروا فى قلوبهم الحمیّة حمیّة الجاهلیّة� (فتح،48/26) آنگاه که کافران در دلهایشان تعصّب از نوع جاهلى آن، انباشتهاند.
تعصّبى که براى عقیده و دین نباشد باطل و نخوت و خود پسندى است همان که مشرکان بدان وسیله در برابر محمّد صلى الله علیه و آله و سلم ایستادند8 و آن، صفتى جاهلانه و رفتارى نابخردانه است و از خصلت اعراض و رویگرادنى از حق، ناشى میشود و مؤمنان به جاى آن صفت و رفتار، سکینه و تقوا دارند.9 و بیجهت و بدور از منطق و عقل، بهاصطلاح جوش نمیآورند.10
به مضمون آیات قرآن، شریعت محمّدى صلى الله علیه و آله و سلم و فرهنگ قرآن، جاودان است هرچند که شخص محمّد صلى الله علیه و آله و سلم چون بشر است روزى میمیرد و یا کشته میشود. مهمّ آن است که به شریعت او ملتزم باشیم و در نگاهداشت حرمت او بکوشیم و گرنه سیر قهقرایى به خود انسان آسیب میزند و بس.
ارتداد و واپس گرایى دینی، نوعى جاهلیّت است که در برخى آیات قرآنى مطرح گردیده است.
�یا ایها الذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتى الله بقوم یحبّهم و یحبّونه اذلّة علی
المؤمنین اعزّة على الکافرین�� (مائده،5/54) اى مؤمنان! هر که از شما از دین خود برگردد زود باشد که خدا قومى دیگر آورد که دوستشان میدارد و آنان نیز خدا را دوست میدارند بر مردمان با ایمان فروتنند و بر کافران سرافرازاند.
�و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل أفان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم و من ینقلب على عقبیه فلن یضرّ الله شیئاً و سیجزى الله الشاکرین� (آلعمران،3/144) محمّد صلى الله علیه و آله و سلم رسولى بیش نیست که پیش از او رسولانى در گذشتهاند او نیز اگر بمیرد و یا کشته شود شما به آیین پیشینیان خود بر میگردید؟ (جاهلیّت) پس هر کس مرتد شود و واپس گراید به خدا زیان نرساند و خدا سپاسگزاران را پاداش عطا فرماید.
از دیدگاه وحی، تنها برنامة زندگى براى انسان، قرآن و شریعت احمد صلى الله علیه و آله و سلم است و بس و اگر مسلمانان بخواهند به عزّت شایسته برسند و شکوه ایدهال را دریابند گریزى از بازگشت به قرآن ندارند.
مسلمانان پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در کورانهاى سختى افتادند و جهان اسلام از درون، توسط وارثان فرهنگ شرک آلود قریش و زخم خوردههاى آل حرب و ابوسفیان با هجمهها و توطئههایى رو به رو شد. بنى امیه فتنههایى بر انگیخت که نقشة آن عمومی، امّا مصایب و تلخکامیهاى فراوان آن به اهل بیت اختصاص داشت.
امیرمؤمنان على علیه السلام فرمود:
ألا انّ اخوف الفتن عندى علیکم فتنة بنى امیّة فانّها فتنة عمیاء مظلمه، عمّت خطّتها و خصّت بلیّتها و اصاب البلاء من أبصر فیها و اخطاء البلاء من عمى عنها
بدانید و آگاه باشید ترسناکترین آشوبها بر شما در نظر من فتنة بنى امیّه است که تیره و تاریک است، نقشة آن عام امّا گرفتارى و بلاى آن، خصوصى است.
آن که در تیرهگى و ظلمت آن، بصیر و بیناست مبتلاست و هر کس دیده پوشاند تیرهاى بلا از او به خطا رود و جان به سلامت بَرد.
امام علیه السلام در این بیان، به دو بُعد فتنة اموى اشارت دارد: یکى همگانی، و دیگر خصوصى. بُعد همگانى آن، همان هجوم فرهنگى و اسلام زدایى بود که ماهرانه و با استخدام نیروهاى به
ظاهر خودى شکل گرفت. و همین خطّ سیاه سفیانى در درازناى تاریخ ادامه پیدا کرد و در عصر ما اسلام آمریکایى دنبالة همان اسلام زدایى اموى است که با خدمت عالمان سوء و دانشمندان علم و دین به دنیا فروش، به گفتة امیر مؤمنان علیه السلام اسلامِ مقلوب، به بشریّت عرضه کرده و بسیارى را به اشتباه انداختند، جز اهل بیت و دانش آموختگان مکتبشان که از آن آسیب، مصون ماندند.
�نحن اهل البیت منها بمنجاة و لسنا فیها بدعاة� ما خاندان از آن در نجاتیم و به آن فراخوان نیستیم. بُعد دوم آن فتنه که خصوصى است، بگیر و ببند و قتل و کشتارى است که اهل بیت مخصوصاً گرفتار موج خشونت آن شدند.
امّا پیروان راستین ایشان هم چنانکه در بعد همگانى آن فتنه از نظر فرهنگى مصون ماندند و هویّت نباختند در این بعد دوم هم به سرنوشت پیشوایان معصومشان گرفتار شدند و امیرمؤمنان چه زیبا ترسیم کرده است، در شناساندن دو گروه مسلمان در طول ابتلا به فتنه اموى و خطّ حاکم آن.
�اصاب البلاء من ابصر فیها و اخطأ البلاء من عمى عنها� آنان که در فضاى تیره و تار آن فتنه بصر و بصیرت از دست ندادند دستخوش مصایب شدند و به خشونت و بیرحمى فرزندان ابوسفیان، مبتلا گشتند امّا عافیت طلبانى که طوفانهاى آن فتنه، دیده و بینش از ایشان گرفت از تیر رس آن بلاها جَستند و در آسایش زیستند.
امّا چه کسى این وضع را دگرگون خواهد کرد و حاکمیّت اصیل قرآن را به جامعة مسلمان باز خواهد گرداند در بخش بعدى خواهد آمد:
امیر مؤمنان على علیه السلام در جایى از فتنة بنى امیه و گرفتارى عام و خاص آن خبرداد ولى درجاى دیگر از فَرج و گشایش، سخن به میان آورد و امید آفرید:
�ترد علیکم فتنتهم شوهاء مخشیّة و قِطعاً جاهلیّة لیس فیها منار هدى و لا علم یُری� فتنة زشت و ترسناک بنى امیّه و پارههاى تیرة جاهلیّت شما را فرا میگیرد و در آن فضاى تار، مشعل هدایت روشن نیست و پرچم فوز و رستگاری، دیده نمیشود.
�ثمّ یفرّجها عنکم کتفریج الأدیم بمن یسومهم خسفاً و یسوقهم عنفاً و یسقیهم بکأس مصبّرة لا یعطیهم الا السیف و لا یحلسهم الا الخوف� سپس خدا آن فضاى تیرة فتنه را میگشاید و فرج پدید میآورد همانند کنده شدن پوست حیوان که بهکلّى کنار گذاشته میشود، به وسیلة مردى که آنان را خوار گرداند و به جایى که نخواهند بَرَد و کاسة زهر به ایشان خوراند و جز شمشیر بدیشان نبخشد و غیر ترس براى ایشان فراهم نفرماید.11
به گفتة مولا، در جامعه اسلامى که بافتنة بنى امیه دچار پراکندگى و مسخ فرهنگى شدهاند و هویّت باختهاند و چنان وضعى قرنها طول کشیده، سرانجام فجر امید خواهد درخشید.
�فلبثتم بعده ما شاء الله حتّى یُطلع الله لکم من یجمعکم و یضمّ نشرکم�: پس، آن چه خدا خواست، میمانید تا خدا براى شما کسى را آورد که گردتان آرد و پراکندگیهایتان را سامان بخشد. بعد فرمود: در این دوران انتظار، مباد به کسى از خودیها طعن زنید و از آن کسى که پشت کرد نومید نگردید.
�فانّ المدبر عسى ان تزلّ احدى قائمتیه و تثبت الاخرى و ترجعا حتّى تثبتاً جمیعاً� شاید آن که پشت کرد اگر یک پاى او لغزید ممکن است پاى دیگرش استوار باشد و بر گردد و بر روى دو پایش بایستد بدانید مثل آل محمد مانند ستارگان آسمانند اگر ستارهاى غروب کرد ستارهاى دیگر طلوع میکند، گویا نعمتهاى الهى در حق شما به کمال رسد و شما را به آرزوهایتان رساند.12
ابن ابى الحدید در شرح خطبه نود و دو، بخشى را اضافه کرده که سید رضى آن را نیاورده است:
�بابى ابن خیرة الاماء لا یعطیهم الا السیف �� پدرم فداى آن پسر بهترین کنیزان که به ایشان جز شمشیر نبخشد. آن گاه گفت اگر بپرسید این موعود کیست؟ میگویم: به عقیدة امامیّه او امام دوازدهم است و پسر کنیزى به نام نرگس سلام اللّه علیها و شیعه بر مبناى رجعت که به آن معتقدند میگویند به هنگام ظهور امام دوازده، اشخاصى از بنى امیّه به عالم بر گردانده میشوند و او دست و پاى ایشان بُرد و چشمان آنان در آورد و برخى را به دار آویزد. او انتقام شهیدان مظلوم آل محمّد صلى الله علیه و آله و سلم را از قدیم و جدید، گیرد.13
و در شرح فراز خطبة اخیر نوشت: مراد آن است که خدا از میان اهل بیت فردى را آشکار کند و آن اشاره به مهدى آخر زمان است �انّهم یرونه بعیداً. و نراه قریباً� (معارج،70/6 ،7) آنان، او را دور بینند و ما نزدیکش بینیم.14
امیر مؤمنان على علیه السلام در کلامى به صراحت فرمود در زمان قائم آل محمد، مسلمانان سیر قهقرایى کرده و به جاهلیّت بر میگردند و وضعى را پیدا میکنند که رسول خدا قبل از ظهور اسلام داشت.
�و اعلموا علماً یقیناً انّ الذى یستقبل قائمنا من امر جاهلیّتکم لیس بدون ما استقبل الرسول من جاهلیتکم و ذلک انّ الامّة کلّها یومئذ جاهلیّة الا من رحم اللّه ��15 یقین بدانید همانا آن چه قائم
ما (اهل بیت) از جاهلیّت شما (مسلمانان) برخورد کند دور از جاهلیتى نیست که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با جاهلیّت نخست شما برخورد کرد چرا که در عصر ظهور، همة امّت جاهلى شوند جز آن که خدا وى را مورد لطف و مرحمت خویش قرار داده است. امام وظیفهاش را بهتر میداند شتاب مکنید که خشونت پیش میآید.
علامه بحرانى شارح نهجالبلاغه مینویسد:
به مفاد این کلام، به وسیله مهدى علیه السلام عجلاللّه وضع مردم سامان مییابد و قاضیهاى جور توسّط او کنار گذاشته میشوند. او شرّ آنان را از سر مردم کم میکند و با مردم به عدل و داد رفتار میفرماید.16
در چنان اوضاع جاهلى و در شرایطى که قرآن مهجور گشته و شریعت اسلام مورد عمل واقع نمیشود، آخرین حجّت خدا ظهور میکند و دگرگونى اساسى به وجود میآورد و قرآن را برنامه کار خویش قرار میدهد، و به جاى هواها و هوسها، خرد دینى را مورد توجّه و احکام قرآن را مبناى رفتار خویش میسازد.
�یعطف الهوى على الهدى اذا عطفوا الهدى على الهوى و یعطف الرأى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الرأی�17 خواهشهاى نفسانى را به هدایت وحیانى بر میگرداند آن هنگام که مردم، هدایت الهى را به خواهشهاى نفسانى معطوف داشتهاند و رأى و نظر را به قرآن بر میگرداند آن هنگام که مردم قرآن را به رأى و نظر خود توجیه مینمایند.
این شخص، حضرت مهدى علیه السلام عجلاللّه است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم ظهور آن را خبر داده و سنى و شیعه آن را نقل کردهاند.18
محمد جواد مغنیه مینویسد:
مراد از �هُدی� عقل است که هر چیز سودمند براى حیات را خوب و زیبا میداند و هر امرى را که به هر جهت به حیات و زندگى زیان آور است، زشت میشمارد. بسیارى گفتهاند مقصود امام علیه السلام در این سخن، مهدى علیه السلام عجلاللّه است که روایات فراوانى از طریق شیعه و سنّى در آن باره وارد شده است و تردیدى نیست که مراد از این موصوف، ربّانى بزرگى است که به رأى و قیاس عمل نمیکند و امور را به شیوهبده، بستانى و منافع شخصى نمیسنجد و مقیاس در نزد او قرآن کریم و عقل سلیم است و بس. اگر همة مردم هم بر امرى اتّفاق کنند او بر این دو اصل عقل و قرآن، حرکت میکند. در پرتو دولت مهدى علیه السلام عجلاللّه عدالت، امنیّت و برابرى براى همه مردم تأمین میشود
و رفاه و آسایش و فراوانى به گروه خاصّ، اختصاص پیدا نمیکند بلکه همة آحاد بشر از مواهب، بهرهمند میگردند. و به همین سبب، مهر و محبّت در میان مردم حکمفرما شده، حسد و چشم و هم چشمى و حقد و کینه از میان برمیخیزد.
احادیث اهل بیت بر این معنى تأکید دارد و چنان چیز را حقیقت میداند نه امرى خیالى و پنداری!19
امیر مؤمنان على علیه السلام در برخى سخنانش به نمونههایى از جاهلیّت زدایى مهدى علیه السلام عجلاللّه اشارت فرموده که از دیدگاه جامعه شناسى سیاسى و از بعد ارزیابى کار کرد حکومتها و دولتها، حائز اهمیّت است.
پیشتر گفتیم برنامه و سرلوحة حرکت امام عصر علیه السلام عجلاللّه عقل سلیم است نه شیطنت، قرآن است نه آراى و نظرات مِن عندى و به همین سبب در حکومت او عدالتِ همگانى و امنیّتِ عمومى و برابریِ انسانى حکمفرما میشود و ریشة حسادت و کینه خشک میگردد و امیر مؤمنان در موردى انگشت روى موضوعى گذاشت که در عصر غیبت بیشترین مایة نارضایى ملّتها و منشأ خسران حکومتهاست و آن برخورد قاطع و جدّى با خائنان و بر کنارى مسئولان ناصالح شغلى هر چند خودى و در حد ذات اشخاص خوبى باشند اکنون سخن مولا را با این مقدمة کوتاه بخوانید:
�ألا و فى غد ـو سیأتى غد بما لا تعرفونـ یأخذ الوالى مِن غیرها عمّالَها على مساوى اعمالها�:
آگاه باشید و در فردایى (و چه فردایی!) ـو فردا با چیزهایى پیش آید که شما آنها را نمیشناسیدـ (چون برعکس آنها خوى گرفته و آشنایید و در صحنههاى سیاسى و حکومتى جزآن کارها را، حاکم دیدهاید) والى که از آنها نیست کارگزاران را بر عملکرد زشتشان مورد مؤاخذه قرار میدهد و کارهاى بد آنان را پى میگیرد.
ابن ابى الحدید مینویسد:
این کلام گویا بریده از چیزى است که حضرت دربارة طائفهاى از مردم که سلطان و امارتى داشتهاند، صحبت کرده و در دنبالة آن فرمود: امامى که در آخر زمان آفریدة خداى تعالى است، کارگزاران این طائفه را در برابر کارهاى بدشان مؤاخذه کند.20
علامة بحرانى نیز همین نظر ابن ابیالحدید را گرفته و مینویسد:
این کلام اشاره به امام منتظر است که کلّیه کارگزاران متخلّف را مورد بازخواست قرار میدهد و احکام تعطیل شده کتاب و سنّت را احیاء مى کند.21
این بخش از سخنان على علیه السلام از قسمتهاى مشکل است که شارحان در تفسیر و توجیه آن اضطراب دارند و هر کدام حدسى که زدهاند ابراز داشتهاند.
مغنّیة مینویسد:
مراد از مجموعه این سخنان آن است که رئیس حکومت انسانى (مهدى علیه السلام عجلاللّه)، کارمندان دولتش را در برابر هر کبیره و صغیرهاى حسابرسى میکند و هر کس را به اندازة استحقاقش کیفر فرماید بیآن که قرابت و دوستى و یا هر نسبتى مانع از اجراى عدالت باشد و در احادیث آمده است که عدل او شرق و غرب را میگیرد و تمام خرابیها در دولتش آباد میگردد و همه مطیع و شنوایند نه شورشگرى است و نه ناراضى.22
نگارنده گوید در این کلام علوى علیه السلام چند نکته برجستگى دارد:
یکـ کنترل کارگزاران و کارمندان دولت: اعم از کسانى که در حکومت حقّه به خدمت در آمدهاند یا از نظام ساقط پیشین ابقاء شدهاند. و چنین امرى در خلافت ظاهرى خود امیر مؤمنان پیش آمده و برنامة روز مرّة امام نخست بوده است. و پرداختن به تفصیل آن، رسالهاى مستقل میطلبد و ما به نمونهاى بسنده میکنیم.
به یکى از کارگزارانش چنین نگاشت: �بلغنى عنک امر ان کنت فعلت فقد اسخطت ربک و عصیت امامک و اخزیت امانتک ��، به من گزارش رسیده که تو کارى کردهاى که اگر واقعیت داشته باشد پروردگارت را به خشم آوردهاى و امام و پیشوایت را نافرمانى کرده و در امانت خیانت ورزیدهای، به من اطّلاع رسیده که تو مزرعه را ویران کرده و در زیر پایت هر چه هست گرفتهاى و آنچه در پیش تو است خوردهای، حساب پس بده و بدان که حسابرسى خدا، عظیمتر از حساب مردمى است و السلام.23
دوـ تصریح امام به این که جامعه مسلمان در عصر غیبت و قبل از عصر ظهور به اعمال ضدارزش اسلامى خوى میگیرند و فرهنگ غلط و طاغوتى امویان و عبّاسیان و دیگر سلاطین اسلامپناه در جامعه ریشه میکنند و لذا برخى کارهاى امام براى مردم مایه اعجاب خواهد بود.
سهـ به نظر برخى شارحان مراد از والی، حکمران وقت است و بعضى گفتند رئیس حکومت اسلامى و بالأخره برخى هم تصریح کردند که آن والى و حکمران جز مهدى آل محمّد صلى الله علیه و آله و سلم کس دیگرى نیست.
چهارـ سیرة حضرت مهدى همانند سیرة جدش امیرمؤمنان خواهد بود که کارگزاران خود را کنترل خواهد کرد، و آنان را دور یا نزدیک زیر نظر گرفته و در صورت وجود خیانت و تخلف کیفر خواهد داد.
پنجـ برخى شارحان گفتهاند ضمیر در کلمه �من غیرها� به طایفهاى که قبلاً دربارة آنان سخن گفته و این کلام بخشى از دنبالة آنست، بر میگردد و برخى گفتهاند مرجع آن ضمیر، بنى امیه و حکومتهاى همپالگى آنان است و برخى گفتهاند ضمیر به �حرب� بر میگردد که در آغازین جمله آمده است.
به نظر نگارنده ضمیر به هر که برگردد، نکته مهمّ آنست که زعیم آن حکومت واحد و جهانی، به رهبرى مهدى آل محمّد صلى الله علیه و آله و سلم چنین روشى خواهد داشت که خاطیان را از هر گروه و ردهاى باشند، و به هر جا وابسته و پیوسته باشند به حکم قرآن و به اقتضاى حکم عقل سلیم کیفر خواهد داد و تحت تأثیر هیچ عامل دیگر قرار نخواهد گرفت، همان که ما تا امروز تاوان همین نقطه ضعف حکومتها را به بهاى کلان، میپردازیم و بسیارى از جرائم به همین سبب پشت پردة ابهام باقى مانده و خونهاى محترمى بدون قصاص مانده و هدر میرود.
اللهم انا نشکوا الیک غیبة نبیّنا و کثرة عدوّنا و قلّة عددنا و هواننا على الناس و شدّة الزمان و وقوع الفتن بنا اللهم ففرّج ذلک بعدل تظهره و سلطان حق تعرفه.24
خدایا ما به توغیبت پیامبرمان را گله داریم و از زیادى دشمن و کمى شمارهمان و از بیتوجّهى مردم و سختى زمانه و فتنهها به تو شکایت میکنیم. خدایا گشایشى فرما با عدالتى که آشکار فرمایى و حقّى که میشناسى و بشناسانى.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ن، ک: على غفوری، قرآن، اسلام و اعلامیّة جهانى حقوق بشر. تهران.
2.ن،ک: محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، 234،235، دانشگاه تهران.
3. شیخ الاسلام طبرسی، مجمع البیان، 3/205، دار احیاء التراث، بیروت.
4.سید قطب، فى ظلال القرآن، 2/904، دار الشروق، بیروت.
5.مجمع البیان، 8/356.
6.همان.
7.نهج البلاغه، خطبة 177، بنیاد نهج البلاغه.
8.ن. ک: مجمع البیان، 9/126.
9.فى ظلال القرآن، 6/3329.
10.حمیّت، به معناى گرمایى و داغى است و حمیّت جاهلی، جوش آوردن جاهلانه و نابخردانه است.
11.در ابعاد فتنه بنى امیه و این بحث ن،ک: نهج البلاغه، خطبة 92.
12.نهج البلاغة، خطبة 99.
13.شرح نهج البلاغه، 7/44و 58.
14.همان/94و 95.
15. همان.
16. ن.ک: شرح نهج البلاغه، 3/9.
17. نهج البلاغه، خطبة 138.
18.محمد تقى جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، 10/26، دفتر نشر، تهران.
19. فى ظلال نهج البلاغه، 2/298.
20.شرح نهج البلاغه، 9/46.
21. همان، 3/168.
22.فى ظلال نهج البلاغه، 2/296.
23. نهج البلاغه، نامة 40 و ن.ک: همان، کلام 200، ماجراى علاء بن زیاد و نامة 3، به شریح قاضى و نامههاى 19 و 33 و 34 و 41 و 42 و 71 و 61. جالب آن است که برخى نامههاى امام تشویق آمیز است و برخى تهدید گونه، امّا هر دو مشعر بر نظارت و کنترل شدید امام نسبت به مجموعهاى که آن را فرماندهى میکند و در نظر گرفتن سود و زیان ملتى که زمام امور آن را به دست گرفته است.
24.نهج السعادة، 5/216.
8084 بازدید
10 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
13 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian